پرسش:سلام خانم دکتر:
مشکل من حقیقت مربو ط به سالهای گذشته است که هر از گاهی اعصابم را ناراحت وروح وروانم را اذیت میکند .واقعیتش من الان چهل سال دارم در سن پنج سالگی بر حسب یه اتفاق عاشق دختری شدم از قضا باهاش از سال بعد، همکلاس هم شدم و همین باعث شد سالها دیوانه وار دوستش داشته باشم ،چهار ماه قبل اینکه شرایطم به نقطه ایده الی برسه تا بتونم رسما ازش درخواستی داشته باشم اون ازدواج کرد اما بعد از مدتی شنیدم قصد متارکه داردبرحسب اتفاق من تو خیابان اونودیدم می خواستم بهش بگم تا ابد منتظرت میمانم ...با فاصله کامل دنبالش رفتم مثل اینکه با نامزدش کنار دریا قرار داشت ابتدا ازش دور شدم سپس برای پیگیری شایعه متارکه دوباره برگشتم ببینم واقعی هست یا نه تا اینکه اون دختر بیرحمانه منو حمله کرد ومنو مزاحم خطاب نمود و...من مات ومبهوت همه چی رو انکار کردم از ان روز تصمیم گرفتم همه چی رو تو قلبم نگه دارم واز دور بتماشایش بنشینم الان هر یک از ما خودمون خانواده داریم فقط چیزی که منو آزار میده اینه من هیچ وقت به فکر مزاحمت نبودم فقط وفقط اونو دوست داشتم وبا احترام به خانواده خودم وایشون تا ابد ایشونو دوست دارم فقط زمانهائی که باهاش برخورد دارم در طول سال برحسب اتفاق ویاغیره از اخرین تصویری که ازمن در ذهنش ایجاد شد وهرگز شرایطی ایجاد نشد تا بتونم توضیحی به ایشان بدهم منو اذیت میکنه.
با تشکر
پاسخ
باسلام.توصیه میکنم برای مشاوره و حل مشکل موجود (همینطور مسائلی که از سالها قبل برایتان وجود داشته ) حضوری تشریف بیارید.