تحصیلات شعور نمی آورد. این جمله را زیاد می شنویم. خیلی وقت ها در مواجهه با افراد تحصیل کرده، رفتارهای می بینیم که خوشمان نمی آید، تعجب می کنیم، مشاهدات ما خیلی اوقات این را تایید می کند که تحصیلات شعور نمی آورد.
حال می خواهم کمی روانشناسانه و دقیق تر به این مسئله بپردازم، چون این روزها تبدیل به یک “اصل” شده، چیزی که اصل یا قانون است، نیاز به بررسی و اثبات هم دارد.
اول ببینیم شعور یعنی چه؟
بی شعور کسی است که رفتاری متناسب با موقعیت نداشته باشد،
یعنی توقعات معمول عرف را برآورده نکند. این می تواند گستره ی وسیعی از افکار و رفتارها را شامل شود.
این که ما چطور حرف بزنیم،
چطور عصبانی شویم،
نسبت به چه رویدادی چه نوع واکنشی نشان دهیم و با چه شدتی؟
این ها همه از خانواده می آیند،
روانشناسی می گوید مهم ترین عامل موثر در آنچه که ما هستیم، ژنتیک و تربیت است.
خب! این یعنی ما تغییر نمی کنیم؟
چرا! ما در طی رشد تغییر می کنیم، ولی قوانین اساسی در ذهن ما تغییر نخواهند کرد. چیزی که در روانشناسی به آن نگرش می گوییم.
تحصیلات می تواند شعور ما را بیشتر کند؟ می تواند باعث شود ما در موقعیت های مختلف رفتارهای مناسب تری داشته باشیم؟
در دانشگاه چه اتفاقی می افتد؟
برای پاسخ به این پرسش، نخست باید ببینیم در دانشگاه چه اتفاقی می افتد.
شما وقتی از محصل به دانشجو تبدل می شوید، چه تغییری در خودتان احساس می کنید؟
در دانشگاه شما کتاب های به مراتب سخت تری می خوانید،
معمولا خودتان انتخاب می کنید چه زمانی درس بخوانید؟
و چقدر بخوانید؟
برای واحدهای درسی جزوه داشته باشید یا کتاب تهیه کنید.
همه ی شما در کلاس همسن نیستید.
محل کلاس شما ثابت نیست، همینطور همکلاسی های شما.
متن های انگلیسی بخوانید.
بر حسب رشته ی تحصیلی تان می توانید با کلمات و مفاهیم،
فرمول ها
یا اعداد و کدها
سروکار داشته باشید.
درهر صورت خواندن مطالب سخت بیشتر از آنچه فکرش را بکنید روی سلول های مغز شما اثر دارند،
خیل وقت ها بی شعوری از فرهنگ و باورهای ما ناشی می شود. در دانشگاه همه همشهری نیستند.
دانشجویان از نظر سطح زندگی و نگرش بسیار متنوع هستند.
در دوره ی تحصیلات دانشگاهی، شما شانس زندگی با افراد متفاوت در یک اتاق یا خانه راخواهید داشت. هم از نظر فرهنگی و هم رشته ی تحصیلی.
تجربه ی تحصیلات دانشگاهی
حتی اگر فقط تجربه ی ارتباطات جدید رادر نظر بگیریم،
خواندن مطالب جدید و تلاش برای یادگیری، قابلیت های مغز هر انسانی را افزایش می دهد.
می تواند ذهن را بازتر و ما را تبدیل به انسان هایی پذیراتری کند.
به نظر می رسد این که تحصیلات شعور نمی آورد نمی تواند براحتی اثبات شود.
این را هم بگویم:
زمانی که شروع به نوشتن این مقاله کردم، خودم نمی دانستم قرار است چه نتیجه ای بگیرم،
نمی دانستم واقعا تحصیلات شعور می آورد یا نه!
ولی الان فکر می کنم سوال بهتر می تواند این باشد:
چرا خیلی اوقات بی شعوری به تحصیلات ربط داده شده، در حالی که می دانیم علم و دانش بر تربیت کودکی و ژنتیک ما اثری ندارند؟
چون تحصیلات لایه ی بیرونی هر انسان
و یک نشانه ی در دسترس برای اشاره کردن به افراد است.
در صورتی که
برای ما راحت تر است که برای اشاره به یک شخص به کاپشن قرمز او توجه کنیم تا تی شرت سورمه ای!
چون بیرونی ترن لایه است و راحت تر دیده می شود.
از سوی دیگر تحصیلات مایه ی فخر و مباهات یا افتخار اشخاص است.
تحصیلات چیزی است که براحتی مقایسه می شود. رشته های مختلف براحتی نسبت به هم برتری دارند،
بیشتر افراد می دانند قبول شدن در چه رشته هایی سخت تر
و در چه رشته هایی راحت تر است.
پس ما با رشته و تحصیلات خود را با دیگران مقایسه می کنیم.
مقایسه، این همان چیزی است که روابط انسانی را با چالش مواجه می کند.
این که ما به روشنی احساس می کنیم دیگری از ما برتر است و این به ما احساس بدی می دهد.
می خواهیم بگوییم او هیچ برتری نسبت به من ندارد
و تحصیلاتی هم که دارد از او انسان قابل احترامی نساخته است.
بنابراین من از او بهتر هستم
و به دنبال آن:
یک مساله دیگر اینجا باید روشن تر شود:
او ممکن است از نظر فرهنگ و باورها و رفتارها بسیار پایین تر باشد،
درست زمانی که سواد خواندن و نوشتن هم نداشت.
در عین حال این را نمی شود انکا کرد که:
تحصیلات،
مطالعه
و بودن در محیط ها ی اکادمیک
بهتر نه لزوما از نظر اخلاقی،
با نظریه ها و باورهای مختلف مواجه شده،
راحت تر تنوع آنها را می پذیریم (این کار قبل از دانشگاه مشکل است)
و نگاه علم تری به جهان و پدیده ها خواهیم داشت.
تیم ما در سال ۱۳۹۰ متشکل از مهندسان فارغ التحصیل از بهترین دانشگاه های ایران تشکیل شد و فعالیت اقتصادی خود را شروع نمود
درباره ما بیشتر بدانید